نرم نرمک میرسد اینک بهار ... خوش به حال روزگار ...
سال نود هم گذشت خوب هم گذشت. امسال برای من سالی بود پر از تجربه های جدید و پیشرفت های تحصیلی. من در سال نود پا به خانه ی رسمی پدرم گذاشتم و از منزل مادر بزرگم رها شدم. من در سال نود معدلی بیشتر از همه...
View Articleاینجا نه فروردینه فکر کنم همه ی ایران نه فروردین باشه!
دیروز یه خانم و آقایی رو دیدم ... میخواستن از ۱۳فروردین برای حمایت از کودکان بی سرپرست برن دور دنیا رو بگردن ... همون جایی که نشسته بودیم و داشتیم غذا میخوردم همین طور که به همین دو تا جوون که...
View Articleکوتاه نیا! تو زندگی آدم نباید کوتاه بیاد!
احساس میکنم دارم توی بعضی مسائل زندگیم کوتاه میام. ولی واقعا نمیخوام کوتاه بیام . . . نمیخوام تو زندگی کوتاه بیام!! آخه واقعا نباید تو زندگی کوتاه اومد !! هیچ کاریم " نشد " نداره! همه ی اینارو میدونم...
View Articleکاغذ
+ ... چیزی مینوشتم ... آن قدر نوشتم و مچاله کردم که خسته شدم و گیج... آنقدر خسته شدم که نفهمیدم به جای آخرین یاد داشت ... " خودم " را مچاله کردم ! میم ِ کاف (با تلخیص)
View Articleرشد
هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری* امتحان نهایی بدم... دارم امتحان نهایی میدم! بعدشم قراره کنکور بدم! دارم بزرگ میشم! خدایا تو زندگی من چه خبره ... !؟ دارم کم کم میترسم ... ! * چجوریشو بعدا باید بنویسم. ۵...
View Articleسیب کال نوشت !
دست انداختم دور گردن تعطیلات ۱۵ روزه! یک نیم ماه مرا خام ِ خودش کرده. یک نیم ماه ِ خشک و خالی را اسمش را گذاشتم تعطیلات و از این که با او هستم خوشم!! میدانم ترکم خواهد کرد... به زودی زود! از امتحاناتی...
View Articleمثل قدیم ها
تَــنــهـــ ــا شـُـدَم... بـَهـانــه ای ِبه ِاسم ِ " مـَدرِسِـــ ــه " دیگــَر نیــ ســــت !! تـا بــا " دوســــ تـــانــَــــــ ـــم " ادای ِ دوســــــ ــت ها را َدر بـیـاَوریم!! تَنها شُدَم!...
View Articleهمه ی ؟ برخی از ؟ بسیاری از ؟ معمولا؟ تقریبا؟ همیشه یا دقیقا ؟
حال خوشی ندارم نگرانم. غبطه میخورم. تو فکرم. درگیرم. میدونم. نمیدونم.شک کردم. حسودی میکنم. میدونستم! دیر کردم! حالا چی میشه؟ متنفرم! دوست دارم! دروغ میگم. راست میگم. میخندم. گریه میکنم. نمیخندم. اعصاب...
View Article... دراز است ره مقصد و من نوسفرم ... *
هیچ چیز جای بلگفا را برایم پر نمیکند. شش هفت سال است با صفحه ی ورود و میزکار سنتی اش خو گرفتم... چشم بسته حفظش کردم و دوست ندارم آقای شیرازی تغییراتی _ هرچند اندک _ در ورودی و میزکار اینجاد کند. آخر من...
View Articleاعتصاب
+ راهنمایی که بودیم با سپیده پشت یه میز میشستیم.. وقتی معلم یه چیزی میگفت که میرفت رو اعصابمون ... اعتصاب میکردیم دونه دونه وسایلمونو میریختیم پایین!میدونم که خیلی حرکت بی معنی بود و هیچکس دیگه ای غیر...
View Articleبعدا !!
فک کنم ساعت دو و نیم شبه... امشب مهمون داشتیم البته به خاطر کنکور من کسی نمیاد خونمون... اما مامان دیشب حالش بد شد. مجبور شد بره درمانگاه و نوار و قلب بگیره و... خلاصه دیشب شب بدی بود امشبم که داییم...
View Articleپرحرفی
اواخر آذر هستیم.برای یک داوطلب نیمه ی مراحل درس خواندن است اما برای من اینطور ها هم نیست... یه کم ِ خیلی زیادی عوض شدم.حالم که خوش نیست حوصله ندارم. حالم که خوش باشد حوصله دارم و حرف میزنم.چاق شدم ....
View ArticleArticle 0
درست است خیلی چیز ها رفته روی اعصابم ولی باورکنید این چند روزه خیلی حالم خیلی خوب بوده ... من ایمان دارم که همه اش از انرژی بود که از کامنت های شما گرفتم...خیلی خوب است که شما هستید...از همتان ممنونم :*
View Articleدوم دی
گمان میکنم اوضاع فیزیکو ریاضی ام بیشتر از حد ممکن نابه سامان شده !! یعنی همیشه از ریاضی وفیزیکمی نالیدم از اول راهنمایی از بخش آبی کتاب علوم.و ریاضی. در دبیرستان هم گریه میکردم که نمیفهمم !بیتاب که...
View Articleشب زنده داری
دچار بیماری شب زنده داری اجباری شدم.خسته ام ! اما خوابی در کار نیست!!خدا پدر ومادر پروپرونال* را رحمت کند!!دیشب از صدقه سریش خوابیدم.4 صبح هستیم و 9 صبح امتحان شیمی دارم!خدا آخر وعاقبتم را به خیر ختم...
View Articleصبح شب نخوابیده (2)
شبی که گذشت را هم نخوابیدمصبح ِ شب ِ نخوابیده ام آزمون سنجش دارم!و یکشنبه امتحان 4 فصل نخواندهمعضلاتم کم بود بی خوابی شب و بی وقت خوابی های گهگاهی روز هم اضافه شده!خسته ام. واقعا خسته ام!و نمیدانم چه...
View Articleدوم بهمن - تولد سپیده صبحم
شهر من ...آسمانش سیاه است و بی ستاره...در شهر من شاعران شهری نمینویسند..."حتی"به استقبال "شاه فصل "هم نمی روند...چند نفری ... اگر... حوصله کنند نزول شاه فصل را جشن میگیرند ... اماهیچ شاعری تاج گذاری...
View Articleبهار
دل تنگ بودم.کسی نیامد.خطی هم ننوشت!!بغض کردم.شاهزاده ی کوچک ِ سن اگزوپری...از میان آسمان افتاد.باهم گریه کردیم.خندیدم.قصه ی ما کمی با قصه آنتوان و او فرق دارد.آنوقت شازده خودش رفت.حالا من باید وقتی...
View Article
More Pages to Explore .....